خدا طبیب است و ما مریض
ساعت 10 صبح دکتر به همراه مامور آشپز خانه وارد اتاق بیماران می شود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر می گوید: به این چلو کباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته ی بی نمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و کباب. مریض ها همه یک جور به دکتر نگاه می کنند. حتی به کسی هم که می گوید غذا ندهید، او می فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون می فهمد و می شناسد که دکتر خیرش را می خواهد، اعتراض نمی کند.... حالا اگر يكي بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و به من ندهند، دکتر م...
نویسنده :
مامانی
14:45